برای پسرم
سلام امیررضا جان امروز خیلی دلم میخواست برات بنویسم. برات از بچگی هات بگم و اون روزا که تازه بدنیا اومده بودی. واقعا خیلی خیلی زود گذشت و امروز چند روز از 22 ماهگیت میگذره عزیزم.خیلی دلم برات تنگ میشه وقتی حتی خوابی...
الان دیگه خیلی خواستنی و ناناز شدی گلم.خیلی چیزارو میگی و بابا جی صدا میزنی و تا صدای موتور میاد میگی بابا جی و میدویی میری پشت در و تو راه پله ها بابا رو صدا میزنی و تامیاد بالا میگی دَدَ......
دیگه برات بگم که امروز دقیقا 8روز میشه از شیر گرفتمت و حسابی اذیتم کردی فقط گریه میکردی البته شبا و لولو......میخواستی.
روزا از صبر زرد استفاده کردم و دیگه شیر نخوردی و هر چی میگفتم امیررضا لو میخوای میگفتی نه و تف میکردی که دوستش ندارم.........
دیگه بهت بگم که با مداد مشمعی حساب مبل و در و پنجره و همه جای خونه رو رسیدی و خط خطی کردی.........
دیشب بابایی برات یه جعبه مداد رنگی خرید که تا رسیدی جعبه رو پاره کردی و مداداشو خیلی دوست داری و حتی شب هم با اونا خوابیدی منم بعد اینکه شما خوابیدی از زیر تنت جمعش کردم و ریختم کنار.........
موز خیلی دوست داری و اسمشو قشنگ میگی ماما جی ماماجی موز ...........
سیب هم میگی شیپ..........
هرچی خوردنیه اصولا قاقا صداش میزنی.........
برو میگی بویو............
ایشالا از این هفته شروع میکنم به اموزش دستشویی و کم کم از پوشک هم میگیرمت.
راستی شبا بابا محسن میبردت پارک و حسابی بازی میکنی تاب خیلی دوس داری و سرسره هم از اون بزرگترا خوشت میاد
بازی مورد علاقت هم اینه که یکی بدو بدو کنه و تو هم دنبالش بدویی و جیغ و داد و خنده........
خلاصه اینکه زندگیمونو خیلی خیلی قشنگش کردی عزیز دل مامان..........
تا حد پرستش دوستت دارم...........
عاشقتم یک کلام.................