محرم سال 92
امسال محرم گل پسرم بزرگ شده و راه میره
از شب اول با با جونی میرفتیم مسجد و حسابی شیطونی میکردی گل پسرم
همه میشناختنت و دوستت داشتن بهت شکلات میدادن و بوست میکردن
ماشالا بغل همه هم میری
تا یکم خلوت میشد شروع میکردی به دویدن و جیغ زدن
یه شب هم اونقد جیغ زدی که مردها صداشون در اومد و گفتن جیغ نزن
دو شب هم رفتی پیش بابا محسن و سینه میزدی
مثل مردها دو دستی سینه میزدی
وقتی تلویزیون عزاداری پخش میکرد میزدی تو سرت
وقتی من گریه میکردم اشکامو پاک میکردی و دستاتو مینداختی دور گردنم.
هر شب مسجد جامع بودیم و تو هم دوست داشتی بری.
عزاداریهاتون قبول باشه.................
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی