تب امیررضا
سلام عزیزدل مامان خوبی؟
الان که دارم برات مینویسم حسابی بزرگ شدی و خوابی که من نشستم پای کامپیوتر
میدونی امیررضا جان من و بابا خیلی عاشقتیم واکسن که زده بودی تب داشتی و ناله میکردی
بابا مارو برد پیش مادرجون و عمه ها
براشون میخندیدی و خودتو لوس میکردی
قربونت برم که زودخوب شدی تازه قطره استامینوفن هم دوست نداشتی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی