سفربه ارومیه
سلام پسرگلم
امروز 20شهریور91است قراره من وتو بریم ارومیه پیش مادرجون وباباجون و دایی وخاله مهتا
ساعت یک ونیم از فرودگاه اصفهان پرواز داشتیم
ازبابا محسن و عمو جواد خداحافظی کردیم و سوارهواپیما شدیم و بعد نیم ساعت رسیدیم تهران
ساعت هفت و نیم قراربود بریم ارومیه تو توی نمازخونه خواب بودی
منم راحت بودم اصلا اذیت نمیکردی
تا موقع پرواز که رسید تاخیر داشت و هزار بلا و مصیبت
بعداز دو ساعت انتظار سوار هواپیما شدیم ولی بعد پیادمون کردن و پرواز کنسل شد من موندمو تو و کیف و چمدونم تو شهر غریب و تنها
وای بابا محسن و مامان اینام از یه طرف هی زنگ زدن و اعصابمو داغون کردن تو هم که ماشالا اروم نمی شدی فقط جیغ و داد میکردی
با هزار بدبختی تا ساعت دو سر و کله زدم و اواره بودم تا اینکه رفتم خونه ی خاله شهینم
خیلی عذابم دادی هم تو هم بابا محسن
دستتون درد نکنه
اینا هم عکسای گل پسری که ارومیه خاله مهتا جون ازش گرفته
این عکسا مسیر رفت و برگشته توی فرودگاه و هواپیماست عزیزم
تازه واکسن دو ماهگی تو زده بودیم
اینم عکسای امیر مهدی جون
اینم عکسای امیررضا جان با آی سل جون