انتظارقشنگ
میخوام از روزای خوبمون بگم
من و بابا خیلی منتظر بودیم که توبدنیا بیای
بخاطرعشق به حضرت علی وامام رضا اسمتو امیررضا انتخاب کردیم.
انتظارت قشنگ بود ولی من نگرانت بودم همه میگفتن تو کوچولویی .
بابا محسن میگفت نگران نباش گیگیلی من سالمه هدیه ی امام رضاست
ماه اخرمیرفترم برات خریدمیکردیم .دست و پاهای کوچولوتو تصور میکردیم و میخدیدیم
روزها یکی پس از دیگری سپری شدند و انتظارتموم شد و اومدی
وقتی پرستارتورو گذاشت توی بغلم دلم اروم گرفت
بابامحسن دل توی دلش نبود تورو دید ونم با دوربین ازت عکس گرفتم ودادم بهش
خیلی خوش اومدی امیررضا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی