سیدامیررضاسیدامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

عشق ابدی من

شادم چون زندگی جریان دارد. لذت میبرم از نفس کشیدن چون خدایی دارم.

امروز مهمون داشتیم

1391/10/12 15:06
نویسنده : مامان مرضیه
523 بازدید
اشتراک گذاری

امروز قرار بود عمه طیبه با فاطمه جون بیان خونه ی ما اقا محمد با کاروان رفته بودن کربلا

عمه جون حدود ساعت 10  بود که اومد تو هنوز خواب بودی.بعد که بیدار شدی با دختر عمه بازی میکردین گاهی موهای همو میکشیدین یا دوست داشتین همدیگرو بگیرین.خلاصه که خیلی خوش گذشت

بابا محسن دیر اومد و ما ناهارخوردع بودیم .بعد نمازو غذا خوردن عمه طیبه رو رسوند خونه ی اقا جون تو هم خوابت برد.فردا هم قراره بریم خونه ی عمه سمیه واسه روضه

عاشق این عکستم عزیزدلم

 

 یه سری دیگه توی ادامه مطلبه

 

 

اولین خراب کاری که خیلی منو ترسوندی این بود گفتم خدایی نکرده افتاد رو سر خودت

رومیزی رو کشیدی و قندون و جادستمالی افتادن زمین 

ای شیطون من .مادرجونی گفته رو میزی هارو جمع کنم که دیگه این کارارو نکنی 

این میزم باید بردارم تا دیگه هوس نکنی بری زیزش و بعدش هم گریه کنی که بیا منو بیار بیرون 

این عکسم برای خاله مهتا جونی که ببینه کدوم کاپشنتو میپوشی

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان زینب خانم
12 دی 91 15:52
ای جونم ماشالله به آقا سید شیطون ما. منم از دست دخملی همه چیزو جمع کردم. الان هم واکسن زده آروم خوابه دخترم.


ایشالا زود خوب شه و اذیتت نکنه گلم
مامان زینب خانم
12 دی 91 15:53
خصوصی داری
ساناز
12 دی 91 17:02
سلام.پسرت خیلی بامزست عزیزم خانومی من یه مامان هستم که با چند تا از مامانای دیگه تصمیم گرفتیم لباسای نی نی هامون رو که نو هستند یا براشون کوچیک شده توی یه سایت بذاریم و بفروشیم امیدوارم به سایت ما سر بزنی ...اگه خواستی بهم زنگ بزن:۰۹۳۷۱۱۳۹۵۵۹
فرزانه مامی مرصاد
13 دی 91 13:17
سلام
به به خوش به حالت چه خاهرشوهر خوبی داری
من ندارمممممممم
اره مرضیه جون منم اوایل روی میزهام رومیزی داشتم بعد همه را جمع کردم
کم کم خونم شده بود مثله مسجد خلوووت
اما الان دوباره بهتر شده و کاری نداره به چیزی
البته بماند که همین پری روز یه گلدون شکست
راستی تو ایمیل نداری؟


خواهرشوهرهای من همه خوبن.اوایل کمی اختلاف نظرداشتیم که خوب شد.نه ندارم
مرمر مامان محیا
13 دی 91 14:24
وای خدا ...پسری چقدر شیطون بلا شده انگار کل خونه رو جمع کردی که دستش به هیچی نرسه
عمو روحانی
13 دی 91 22:32
.
دل ما در پی آن کاروان است
که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان است
که گریان دیده روح الامین است
به یاد کربلا دل ها غمین است
دلا خون گریه کن چون اربعین است
اربعین حسینی تسلیت باد


ممنونم از لطفتون التماس دعای فراوان
مونا مامان امیرسام
14 دی 91 10:22
اااااااااااای جان تیپشو.
لباسهای جدیدت هم خیلی بهت میاد.
عزززززززززززیزم که کم کم خرابکاریهات داره شروع میشه


قربونت برم عزیزم
مامان امیرعلی(پسرک شیطون)
15 دی 91 9:14
وای عزیز دل خاله چگده شما ناز و شیـــــطونی
بوس فراوان برای امیـــــــر رضای گل

عاشق اون لباس سبزه ات شدم عزیزکم



ممنونم عزیزم . منم عاشق گل پسری شمام
مامان امیر
21 دی 91 15:38
سلام عزیزم
عکسات خیلی قشنگ شده امیر رضا جون.
می بوسمت


ممنونم عزيزم
hadi
25 دی 91 16:59
سلام عزیزم .پسر خوشگل خوبی؟
ممنون که منو تو لیست دوستات قرارادی منم لینکت کردم داداشی نازم.



لطف دارين خواهش ميكنم
مامان ستیانفس
25 دی 91 17:36
سلام عزیزم
عکسات خیلی باحال بود ،از تماشا ی عکساتت لذت بردم
دوست داری باهم تبادل لینک کنیم
من شمارو لینک کردم
منتظرتونم


موافقم عزيزم ممنونم