تنهایی مامان
سلام دوستای عزیزم
میخوام براتون از تنهایی هام بنویسم
اخه میدونین من خودم مال ارومیه ام اومدم اصفهان زندگی میکنم
خیلی برام سخته نداشتن هم صحبت
وای چقدسخت بودنبودن مامانم موقع زایمان
تازه بعدش حموم بردن امیررضا که خیلی میترسیدم
ولی دیگه راه افتادم
امروز که اینارو مینویسم امیررضا چهارماهه اس وخودم میبرمش حموم
البته ناگفته نمونه همسرعزیزم خیلی کمکم میکنه و خیلی وقت برای من میذاره
ازش خیلی ممنونم
خونواده ی همسرم هم خیلی لطف کردن به من مامان و خواهراش مثل خونواده ی خودم بودن برام
از همه ممنون وسپاسگزارم
توی این عکسا امیررضارو اولین باربردمش حموم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی