سیدامیررضاسیدامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

عشق ابدی من

شادم چون زندگی جریان دارد. لذت میبرم از نفس کشیدن چون خدایی دارم.

خدایاشکرت

سلام دوستان عزیز میخوام  باهاتون درد دل کنم شما که مامان شدیدخوب میدونید من در این قسمت چی میگم بچه ها وقتی بدنیا میان میشن پاره ای از وجود باباومامان یه حسه خیلی قشنگی داریم وقتی نگامون میکنن وقتی میخندن موقعی که به حرفامون گوش میدنو چشای کنجکاوشون برق میزنه پس بیایید خدارو بخاطر اینهمه لطف و بزرگواری شکر کنیم و ازش بخوایم نی نی های همه ی مامان و باباهارو براشون نگه داره  ...
9 آبان 1391

یه روز نخواستنی

روز24تیرماه خیلی روزبدی برا ما بود میدونی چرا عزیزم؟ قراربودببریمت ختنه کنیم. خیلی نگرانت بودم انا جون هم خونه ی ما بود صبح خیلی زود بیدار بودی و چشای نازتو میدوختی به بابا محسن. اون روز خیلی گریه کردی جیغ زدی آنا جون هم تا صدای توروشنیدگریه کرد  . ...
9 آبان 1391

انتظارقشنگ

میخوام از روزای خوبمون بگم من و بابا خیلی منتظر بودیم که توبدنیا بیای بخاطرعشق به حضرت علی وامام رضا اسمتو امیررضا انتخاب کردیم. انتظارت قشنگ بود ولی من نگرانت بودم همه میگفتن تو کوچولویی . بابا محسن میگفت نگران نباش گیگیلی من سالمه هدیه ی امام رضاست ماه اخرمیرفترم برات خریدمیکردیم .دست و پاهای کوچولوتو تصور میکردیم و میخدیدیم روزها یکی پس از دیگری سپری شدند و انتظارتموم شد و اومدی وقتی پرستارتورو گذاشت توی بغلم دلم اروم گرفت بابامحسن دل توی دلش نبود تورو دید ونم با دوربین ازت عکس گرفتم ودادم بهش خیلی خوش اومدی امیررضا ...
8 آبان 1391

بدون عنوان

روزی که بدنیااومدی همه جای شهرچراغونی بود میدونی چرا؟ چون میلاد حضرت مهدی بود تولدمامان بود بهترین هدیه که خدا به من و بابا محسن داد . ...
8 آبان 1391