سیدامیررضاسیدامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره

عشق ابدی من

شادم چون زندگی جریان دارد. لذت میبرم از نفس کشیدن چون خدایی دارم.

بدون عنوان

خونه ی مامانم اینا تا میومدیم بخوابیم اقا امیررضا تازه شیطونیش شروع میشد توی عکسای پایین هم حیاط مامانم ایناس.یه بار هم از پله ها افتاد ولی چیزیش نشد. بگم بابا محسنشم بود که فردا نگن مواظب بچه ات نبودی باز یخچال............... این هم برنجا................. وقتی خاله لوپشو میگیره این هم پیتزا دستپخت خومدم رفته بودیم جشن  نی نی دختر خاله سپیده.داره نی نی نشون میده امیررضا مامان فدای اون نشستنت نانازم فدای خنده هات بشم پسرم تاب سواری پسری....... ببخشید طولانی شد. هر چی عکس میذارم بازم ...
8 ارديبهشت 1393

ما اومدیم..................

  سلام عزیزان من ببخشید این همه وقت نبودیم اخه اینترنت نداشتیم شبکه مشکل داشت و از این حرفها راستی تو این مدت خیلی اتفاقات زیادی افتاده که مختصر و مفید براتون مینویسم اول اینکه ما هم به یاری خدا ورحمت بیکرانش  صاحب خونه شدیم این موضوع خیلی هیجان زدمون کرد دوم اینکه اقا سید کوچولوی ما دوتا دندون دیگه هم در اورد در روز شنبه 7 اردیبهت این اتفاق زیبا به وقوع پیوست . یه اتفاق دیگه هم افتاد که اصفهان زلزله اومد خ یلی وحشتناک بود نزدیک ساعت 12 شب جمع ه سی ام فروردین این اولین زمین لرزه در تاریخ اصفهان بود بعدی اینکه هر هفته پنج شنبه ها با بابا ...
6 ارديبهشت 1393

ناگفته های عید 93

سلام عزیزم ما روز 5 اسفند 92 با اتوبوس رفتیمارومیه میدونی چرا؟ چون من خیلی خسته شدم و خیلی دلم  گرفته بود پاره ای بحث و مشکل هم پیش اومد که درسته حل نشد و آب از آب تکون نخورد و همه اش وعده وعید الکی و سر خرمن بود. ولی هر چی بود گذشت و ما روز 9 فروردین بعد از یه مدت طولانی با بابا محسن و آقا جون و مادر و دایی برگشتیم خونمون. امیررضا جونم یادت باشه وقتی بزرگ شدی از حقت حتی در کوچکترین موارد نگذری و کم نیاری.اجازه نده حقت زیر پا گذاشته بشه. تا اون روز معلوم نیست کی زنده است و کی مرده ولی عاقل باش و چشم پوشی نکن میدونی پسر گلم اون موقع است که دیگه حقی بهت نمیدن و ارزش برات قائل نمیشن خلاصه این که این هم عکسهای سفر ما. البته امیررض...
3 ارديبهشت 1393

عکسای جا مونده از سال 1392

توی این عکس گل پسر مامانش فشن شده واکس کفش بابا رو مالیده بود به همه جا و حسابی کله ی مبارک رو چرب کرده بود بازی مورد علاقه ی امیررضا جانم آب بازیه..............این هم عکساش همه ی قابلمه و ظرفای من همیشه وسط حال هستن این هم عکس از دندونای پسر عزیزم.به زور گرفتم مگه میذاره مهندس کوچولوی خونمون امیررضا جانم  سال 92 خیلی برات یادگاری نذاشتم ولی بهت قول میدم امسال بهتر باشم و عکسا و حرفای زیادی برات بذارم عزیزترینم. ...
2 ارديبهشت 1393

برگشت به اصفهان ما................

بلاخره بعداز یک ماه و اندی که ما ارومیه بودیم و حسابی خوش گذروندیم و مادر جون و اقا جونی رو حسابی اذیت کردیم تصمیم گرفتیم برگردیم خونمون عصر روز نهم فروردین با مادر و اقا جون ودایی حرکت کردیم................. اینجا یه صحراست که برای صبحانه توقف کردیم بعد از میمه امیررضا جان هم که ماشالا هزار ماشالا فقط بازی.................خاک بازی با قاشق توجه کنید که خودش میره قاشق رو بر میداره پسرم به اتفاق دایی جون چی داره نشون میده؟؟ بهـــــــــــــــــــــــــــــــــله خــــــــــــــــــــــــــــــــوخ این هم عکس خوخ در فرهنگ لغت پسرم خوخ یعنی کامیون فکرشو بکنید توی راه ...
27 فروردين 1393

شیطنت های سید کوچولو............

سلام این عکسارو نگاه کنید لطفا ببینید امیررضا چیکار میکنه................. این کرم دست و صورت منه که برا عید خرید اقا امیررضا هم حسابشو رسد و تا قطره ی اخرش به زمین و زمان مالید و تمومش کرد و در اخر این هم عکس سرشار از مظلومیت پسرم .دلم نیومد دعواش کنم ...
26 فروردين 1393

عکسای بعد از نوروز گل پسرم

امیررضا جانم رو تماشا بفرمایید لطفا.............. با این موهاش نشسته داره توت فرنگی میخوره من و با با محسن هم  موهاشو کوتاه کردیم شد این شکلی ................ جان من خوشگل نشد؟؟ حالا عکسای قدیمی....................... نمیدونم عسلم به چی داره فکر میکنه؟؟؟ شاید داره به موشکش فکر میکنه که چطور راش بندازه ...
26 فروردين 1393