عشق ابدی من

پسر عزیزم سید امیررضا جان سه روز پیش مامانم گفت که پدربزرگم خورده زمین و قرار شده پاشو عمل کنند خیلی نگران حالش شدم درسته که بهشون زنگ نمیزنم و ازشون دورم ولی این دلیل نمیشه براشون ناراحت نباشم خب من هم گرفتاری های خودمو دارم. صبح روز چهارشنبه زنگ زدم مادر بزرگم گفت عملش کردن و الان بستریه خدا همه ی مریض هارو شفا عنایت کنه و به دای هامو زن دایی هام هم اجر بده که اینقد زحمت اقاجون و مامان بزرگمو میکشن. هر دوتا دایی مو با زن دایی هام و بچه هاشونو دوست دارم ازشون ممنونم که اینقد به من احترام کردند و امیررضای مارو خیلی میخوان. اجرتون با خدا.......................  ...

توی این عکس اقا میخواد تلویزیون ببینه اینم از اش دوغ که سر میکشه.......................... اینجام داره با مادر جون سالاد میخوره............. بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه بـــــــــــــــــــــــــــــــه.... ایشالا لباتون همیشه بخنده....................  ...

سلام عزیز دل مامان واقعا معذرت میخوام که اینقد کم کار و کم حوصله شدم و به وبت نمیرسم  من مامان بی حوصله ای شدم عزیزم قضیه اینه که بابا محسن خیلی بد شده خیلی اذیت میکنه ما یک ماه بود رفته بودیم ارومیه خونه ی اقا جون و مامان جون بابا محسن هم با ما اونجا بود چند روز که رد شد بابا محسن رفت دنبال کاراش که بتونه بره اربیل(عراق) کار کنه. کارای پاسپورتش جور شد و همه چی داشت حل میشد که بابایی با من حرفش شد و پا شد من و تورو تنها گذاشت و اومد خونمون میگم اخه اقا محسن نگفتی من زن و بچه امو چرا تنها بذارم برم؟؟ خلاصه پای عروسی عمو جوادت در پیش بود گفتم نمیرم و ادبش میکنم تا روز عروسی ...

سلا م به همه ی عزیزان  عکس سید امیررضا تا امروز 92 شده فامیل ها ی گرامی لطفا همه رای بدهید دوستان عزیز مشارکت نمایند دوست دارم امیررضا بیشتر رای بیاره ممنون از همه با موبایل همسران عزیز هم پیام بدید یادتون نره.....................................  ...

سید امیررضای ما روز 14 تیر بدنیا اومد ما تولدشو شب 15 جشن گرفتیم . یه جشن ساده ولی صمیمی عکساشو براتون میذارم. پسر گلم هم وقتی بزرگ شد بدونه ما عاشقش هستیم . این هم کادوی اقاجون و مادر جون ...

امیررضای عزیزم امروز دومین روز از ماه مبارک رمضانه. من روزه ام و تو هم لالا کردی. بعد نماز ظهر اومدم پای کامپیوتر تا برات بنویسم. این چند روز خیلی فکرم مشغوله و اعصابم خط خطیه  بابا محسن تو کارش مشکل داره و شاید دیگه نره سر کار تصمیم داریم اگه جور بشه بریم ارومیه زندگی کنیم اونجا همه هستن. چه میشه کرد. خیلی مردد هستیم  نگرانم بریم اونجا و نتونیم کاری بکنیم البته تا یکی دوماه اثاث نمیبریم اگه کارمون جور شد به کل میریم ارومیه به همین دلیله که زیاد برات نمینویسم مامانی روز سه شنبه واکسن یک سالگی عسلمو زدیم وزنش 9 کیلو بود قدش 75 دور سرش 45 همه چیز عالی بود ...

سلام این مطلب برای همه ی تیر ماهی های عزیزه.  اول از همه شوهر عزیزتر از جانم سید محسن که تنها دلیل منه برای زندگی.............. دوم اقا پسرم سید امیررضا که روشنی خونه ی ماست  و و و ....................... سوم همه اونایی که میشناسمشون  دختر داییم فاطمه جون . پسرخاله ام اقا احمد و امیر مهدی عزیزم و سارای عزیزم ایسل کوچولوی مینا جون. پسر خاله ام اقا مسعود که الان دیگه برای خودش مردی شده. کاش کسی از قلم نیفتاده باشه  تولد همگیتون مبارک باشه ایشالا لباتون همیشه بخنده و جیباتون پر پول باشه. اگه اومدید برام پیام بذارید دوستتوندارم عزیزانم.  ...

سلام به همه ی شما دوستان و اشنایان و فامیل عزیزم مخصوصا دایی رضا و معصومه جان دختر دایی عزیزم سید امیررضا جان در مسابقه شرکت کرده لطفا یه پیامک به این شماره بزنید و رای بدید هرشماره موبایل فقط یک پیامک سپیده جان و فاطمه جان شما هم پیامک بزنید. خاله مهتا شماهم ممنون از همه.دوستتون دارم.     کد360 شماره   20008080200    ...

بعدازاین مدت طولانی که نبودم دیروزبه اصرارخاله مهتا مبنی بر عکس جدید از سیدامیررضا جان امروزدیگه براتون نوشتم اخه میدونید تم تولد سید امیررضا طراحی شد و زینبجان رو خیلی اذیت کردم دستت درد نکنه دوست عزیزم................  خیلی قشنگ شده اولین تولد گلم با تم زنبوری برگزار میشه امیررضا جان عاشق رنگ زرده..................... میتونید به این ادرس سر بزنید و ببینید الان خیلی کار دارم باید برم امیررضا هم خیلی بهونه میگیره راستی مامانای عزیز برای دسر تولد چه ایده ای دارید؟ من میخوام ژله رنگین کمان با پان درست کنم. اگه ایده ای داشتید نظر بذارید. دوستتون دار...