سیدامیررضاسیدامیررضا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

عشق ابدی من

شادم چون زندگی جریان دارد. لذت میبرم از نفس کشیدن چون خدایی دارم.

ناگفته های عید 93

سلام عزیزم ما روز 5 اسفند 92 با اتوبوس رفتیمارومیه میدونی چرا؟ چون من خیلی خسته شدم و خیلی دلم  گرفته بود پاره ای بحث و مشکل هم پیش اومد که درسته حل نشد و آب از آب تکون نخورد و همه اش وعده وعید الکی و سر خرمن بود. ولی هر چی بود گذشت و ما روز 9 فروردین بعد از یه مدت طولانی با بابا محسن و آقا جون و مادر و دایی برگشتیم خونمون. امیررضا جونم یادت باشه وقتی بزرگ شدی از حقت حتی در کوچکترین موارد نگذری و کم نیاری.اجازه نده حقت زیر پا گذاشته بشه. تا اون روز معلوم نیست کی زنده است و کی مرده ولی عاقل باش و چشم پوشی نکن میدونی پسر گلم اون موقع است که دیگه حقی بهت نمیدن و ارزش برات قائل نمیشن خلاصه این که این هم عکسهای سفر ما. البته امیررض...
3 ارديبهشت 1393

عکسای جا مونده از سال 1392

توی این عکس گل پسر مامانش فشن شده واکس کفش بابا رو مالیده بود به همه جا و حسابی کله ی مبارک رو چرب کرده بود بازی مورد علاقه ی امیررضا جانم آب بازیه..............این هم عکساش همه ی قابلمه و ظرفای من همیشه وسط حال هستن این هم عکس از دندونای پسر عزیزم.به زور گرفتم مگه میذاره مهندس کوچولوی خونمون امیررضا جانم  سال 92 خیلی برات یادگاری نذاشتم ولی بهت قول میدم امسال بهتر باشم و عکسا و حرفای زیادی برات بذارم عزیزترینم. ...
2 ارديبهشت 1393

برگشت به اصفهان ما................

بلاخره بعداز یک ماه و اندی که ما ارومیه بودیم و حسابی خوش گذروندیم و مادر جون و اقا جونی رو حسابی اذیت کردیم تصمیم گرفتیم برگردیم خونمون عصر روز نهم فروردین با مادر و اقا جون ودایی حرکت کردیم................. اینجا یه صحراست که برای صبحانه توقف کردیم بعد از میمه امیررضا جان هم که ماشالا هزار ماشالا فقط بازی.................خاک بازی با قاشق توجه کنید که خودش میره قاشق رو بر میداره پسرم به اتفاق دایی جون چی داره نشون میده؟؟ بهـــــــــــــــــــــــــــــــــله خــــــــــــــــــــــــــــــــوخ این هم عکس خوخ در فرهنگ لغت پسرم خوخ یعنی کامیون فکرشو بکنید توی راه ...
27 فروردين 1393

شیطنت های سید کوچولو............

سلام این عکسارو نگاه کنید لطفا ببینید امیررضا چیکار میکنه................. این کرم دست و صورت منه که برا عید خرید اقا امیررضا هم حسابشو رسد و تا قطره ی اخرش به زمین و زمان مالید و تمومش کرد و در اخر این هم عکس سرشار از مظلومیت پسرم .دلم نیومد دعواش کنم ...
26 فروردين 1393

عکسای بعد از نوروز گل پسرم

امیررضا جانم رو تماشا بفرمایید لطفا.............. با این موهاش نشسته داره توت فرنگی میخوره من و با با محسن هم  موهاشو کوتاه کردیم شد این شکلی ................ جان من خوشگل نشد؟؟ حالا عکسای قدیمی....................... نمیدونم عسلم به چی داره فکر میکنه؟؟؟ شاید داره به موشکش فکر میکنه که چطور راش بندازه ...
26 فروردين 1393

اولین پست سال 93

سلام به همه سلام به فصل زیبای بهار. سلام به عشق که تو چشای امیررضای عزیزم موج میزنه. دستای ناز و کوچیکش آرومم میکنه. سال 1392 زیاد سال جالبی برای من و همسرم و پسر عزیزم نبود. همسیرم چند ماه بیکار بود و روزگارمون سخت شده بود. تنهایی منو خسته کرده بود فقط و فقط به خاطر محسن و امیررضا بود که تحمل میکردم.خلاصه این که بلاخره گذشت. ایشالا امسال سال قشنگی باشه و سلامت و شاد باشیم. گذاشتن این عکسای قدیمی از گل پسرم دلیل داره. آخه مامانم میگه من براش این سرهمی رو خریدم تو تنش نمیکنی این هم دلیل و مدرکش مامان خانومی   خدمت دوستا و خانواده ی عزیز عرض کنم که کامپیوتر داداشم ویروس داشته اون هم خفن عکسای اقا امیررضا هاید ...
26 فروردين 1393

سلام به سال جدید

سلام به سال جدید سلام به همه ی دوستای عزیز از جون نی نی وبلاگی من. عاشق همتون هستم. من الان یک ماهه که اومدم ارومیه. جای همگی خالی خیلی خیلی خوش میگذره. امیررضا جونم هم حسابی شیطون شده.دوستتون دارم سال ×ر از شادی و برکت و سلامتی داشته باشین. بوس برای عزیزای من.................................. اومدم عکس میذارم ...
2 فروردين 1393

رفتن اقای خاص...........

چند روزی هست که میخوام این مطلب رو برات تکمیل کنم ولی موفق نشدم. منظورم اقای ولاسکو بود که سرمربی تیم والیبال بودو کشورمون رو یک سال زودتر از قرارداد ترک کرد و رفت ارژانتین. من خیلی به ایشون علاقه داشتم. خداییشش خیلی مرد بود.این نوشته برای تشکر از ایشون بود . این هم عکی اقای ولاسکو و همسر عزیزشان.خدا به همراهشان ...
29 بهمن 1392